چه شد که کشور ایران چنین شده ویران
به دست مدعیان
شریعت و ایمان
چه شد که سیل ریا
و دروغ و ظلم و ستم
ربود صدق و صفا و
عدالت از میدان
چه شد که دین به
سیاست بگشت آلوده
نه اعتبار به این
ماند و نه قرار به آن
چه شد که مهر
درخشان بینش و دانش
به زیر ابر تعصب
شد این چنین پنهان
چه شد که چهره ی
زیبای دختران و زنان
دوباره گشت نهان
در حجاب کوردلان
چه شد که شادی و
نشاط و شوق و آزادی
دریغ گشت چنین
ظالمانه از نسوان
چه شد کبوتر صلح
و کجاست قمری مهر
چگونه جان
برهانند ز جور این طوفان
چه شد که بلبل
شیرین نوا پرید از شاخ
چو جورِ بادِ
خزان دید و حمله ی زاغان
چه شد که شمع
فسرد و برفت پروانه
غزالِ پای بسته
بگردید طعمه ی گرگان
چه شد که جمله
جوانان میهن کوروش
به جرم صدق و
شجاعت شدند در زندان
چه شد که قاضیِ
قادر نداد حُـکم به عـدل
به حُکمش
اوبگرفتند ز بیگناهان جان
چه شد که آه
سحرگاهان مادرانِ حـزین
نکرد در دل قاضی
اثر و نه در حُکمران
چه شد شکایـتِ
جمع گرسنگان نرسید
به سمع حاکم شهر
و به گوش پُـرخوران
چه شد که مسکنِ
اطفالِ بی پناه و فقیر
شدست زاغه ی نا
امن و کنج هر ویران
چه شد که ثروت
سرشار خاکِ گوهرخیز
به دست جمله
حریصان چنین شده تالان
چه شد که اهل هنر
را چنان برنجاندند
که ترک خانه
نمودند و هم سر و سامان
چه شد شکست نی و
بربط و چغانه و چنگ
کزان شکست دلِ
عاشـقان و مشتاقان
چه شد که حق سخن
گفتن و سرودن شعر
ز شاعران بگرفتند
و هـم ســخنرانان
چه شد که طالب
دانش گریخت از خانه
به جستجوی علم به
هر جا چه چین و هندوستان
چه شد که جان
بگرفتند و کار و کاشانه
ز پیـروان
وطـــنخواهِ سایر ادیان
چه شد ز مدرسه
راندند جوان دانش خواه
به جرم راستی و
فهم و جرأت و ایمان
چه شد معلم آگاه
را بیازردند
که بود منبع علم
وخصایل انسان