بگذارید این وطن دوباره وطن شودبگذارید دوباره همان رویایی شود که بودبگذارید پیشاهنگ دشت شودو در آن جا که آزاد است منزلگاهی بجوید
( این وطن هرگز برای من وطن نبود )بگذارید این وطن رویایی باشد که رویا پروران در رویای خویش داشته اندبگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شودسرزمینی که در آن ، نه شاهدان بتوانند بی اعتنایی نشان دهندنه ستمگران اسبابچینی کنندتا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد
( این وطن هرگز برای من وطن نبود )آه ، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن ، آزادی رابا تاج ِ گل ِ ساخته گی ِ وطن پرستی نمی آراینداما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست ، زنده گی آزاد استو برابری در هوایی است که استنشاق می کنیم
آه ، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شودسرزمینی که هنوز آن چه می بایست بشود نشده استو باید بشود !سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشدسرزمینی که از آن ِ من است
آه ، آریآشکارا می گویماین وطن برای من هرگز وطن نبودبا وصف این سوگند یاد می کنم که وطن من ، خواهد بودرویای آنهمچون بذری جاودانهدر اعماق جان من نهفته استما مردم می بایدسرزمین مان ، معادنمان ، گیاهان مان ، رودخانه هامانکوهستان ها و دشت های بی پایان مان را آزاد کنیمو بار دیگر وطن را بسازیملنگستن هیوزترجمه : احمد شاملو
۱۳۹۱ خرداد ۳۱, چهارشنبه
بگذارید این وطن دوباره وطن شود
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر