۱۳۹۱ خرداد ۳۱, چهارشنبه

بگذارید این وطن دوباره وطن شود



    • بگذارید این وطن دوباره وطن شود

      بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود
      بگذارید پیشاهنگ دشت شود
      و در آن جا که آزاد است منزلگاهی بجوید




       ( این وطن هرگز برای من وطن نبود )

      بگذارید این وطن رویایی باشد که رویا پروران در رویای خویش داشته اند
      بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
      سرزمینی که در آن ، نه شاهدان بتوانند بی اعتنایی نشان دهند
      نه ستمگران اسبابچینی کنند
      تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد




      ( این وطن هرگز برای من وطن نبود )

      آه ، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن ، آزادی را
      با تاج ِ گل ِ ساخته گی ِ وطن پرستی نمی آرایند
      اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست ، زنده گی آزاد است
      و برابری در هوایی است که استنشاق می کنیم




      آه ، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
      سرزمینی که هنوز آن چه می بایست بشود نشده است
      و باید بشود !
      سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد
      سرزمینی که از آن ِ من است




      آه ، آری
      آشکارا می گویم
      این وطن برای من هرگز وطن نبود
      با وصف این سوگند یاد می کنم که وطن من ، خواهد بود
      رویای آن
      همچون بذری جاودانه
      در اعماق جان من نهفته است
      ما مردم می باید
      سرزمین مان ، معادن‌مان ، گیاهان مان ، رودخانه هامان
      کوهستان ها و دشت های بی پایان مان را آزاد کنیم
      و بار دیگر وطن را بسازیم



      لنگستن هیوز
      ترجمه : احمد شاملو